بی بال پریدن..
|
مثل همه ی سفرها که وقتی برمیگردی دلتنگ میشوی....،دلتنگم. اما همه میدانند که جنسش با همه ی دلتنگی ها تفاوت دارد.... برگشتم. برگشتم و دلم را در هزار جا جاگذاشتم. و حال که آخرین جمعه ی شهریور میگذرد، دلم گرفته به خاطر این همه بی وفایی... این همه فراموشی و نامردی درحق کسی که مهربانیش بی دلیل و بی انتهاست کسی که نیازی ندارد که دوستش بداریم اما عاشقانش از عشق او جان میدهند... کسی که زیبای مطلق است و بی نیاز از زیور... کسی که بخشندگی صفتش نیست..خود اوست. و در هیچ صفتی نمی گنجد. و امروز که جمعه است خود تو... خود تو که عشق او هستی و دوازدهمین نگینش! میدانی! میدانی که خود او خود مهربانی محبت مطلق هدیه ی تولد امسالم را کربلا داد کربلا......
پ ن : ای مهربانی مطلق! ببخش به بزرگی خود... پ ن :جای همه ی شما خالی بود... پ ن: هفده سال از عمرم گذشت و هدیه ی امسال بهترین هدیه بود خدای من...محبت مطلق!
یا حبیب [ جمعه 92/6/29 ] [ 11:54 عصر ] [ نقل و نبات ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |